بایگانی برچسب‌ها : نعیمه (نی نی نازِ من)

فتوبلاگ مرداد و شهریور 1390

(31 شهریور 1390)

نوشته‌شده در مسافرت, همبازیها, خانوادگی, دوستان, روزنگار کودکی من, سیاسی, شیرینکاریها | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , , , , , , , , , , | دیدگاهی بنویسید

فتوبلاگ تیر 90 تا تولد دوسالگی

و این هم تعدادی از دوستام که این روزا هم رو دیدیم (البته چند تاش مربوط به پست بعدی میشه که برای تعدیل عکسها، در اینجا ازشون استفاده شده!): (10 مرداد 1390)

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, مسافرت, همبازیها, خانوادگی, روزنگار کودکی من | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , , , , , , , , , | دیدگاهی بنویسید

فتوبلاگ بهار 90

(1 تیر 1390)

نوشته‌شده در مسافرت, همبازیها, روزنگار کودکی من, شیرینکاریها | برچسب‌خورده با , , , , | دیدگاهی بنویسید

از یزد تا اصفهان

 سلام بالاخره بابامهدی اومد دنبال من و مامان هدی تا برمون گردونه تهران. من هم به بابا کارای جدیدمو نشون دادم. مثلاً یاد گرفتم سینه بزنم، یا بگم «دُ دُ» (دکتر)!! دوستای اصفهانم رو خیلی وقت بود ندیده بودم؛ اما … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, مسافرت, همبازیها | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , , , , , | ۱ دیدگاه

اوریون

سلام این هفته من یه کمی ناخوش بودم و مامان بابا حوصله آپ کردن وبلاگم رو نداشتن. آخه سه هفته پیش واکسن یکسالگیم رو زدم تا «سرخک» و «سرخچه» و «اوریون» نگیرم؛ ولی از هفته قبل اوریون گرفتم. یه شب تب … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در همبازیها, احوال شخصی, شیرینکاریها | برچسب‌خورده با , , , | 5 دیدگاه

اصفهان و عروسی

سلام بالاخره بعد از سه هفته مهمونی خونه مامانی باباجون برگشتیم تهران خونمون. جای همه خالی خیلی خوش گذشت. دو روز اول خاله هاجر اینا هم بودن و من کلی با حافظ و حسین بازی کردم. عروسی محمد آقا (پسر … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, مسافرت, همبازیها, خانوادگی, شیرینکاریها | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , | 2 دیدگاه

یه سفر دیگه به اصفهان

سلام یه ماجرای تکراری: من باز هم سرما خوردم و رفتیم دکتر ؛ دکتر هم دواهای جدید بهم داد، چون ایندفه سینه ام چرک کرده بود . بعد از اینکه خوب شدم، پنجشنبه (پریروز) با مامان و بابا و آقای … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مسافرت, همبازیها, خانوادگی, شیرینکاریها | برچسب‌خورده با , | دیدگاهی بنویسید