فتوبلاگ نوروز 91

دو تا مرد خسته!

دو تا مرد خسته!

ابزار ناهارخوردن من در مسافرت؛ با دوستم علی

ابزار ناهارخوردن من در مسافرت؛ با دوستم علی

در بغل آقای دکتر مهربون :) (ساحل رویان)

در بغل آقای دکتر مهربون 🙂 (ساحل رویان)

بازم داری ازم عکس میگیری بابا؟!! (ساحل رویان)

بازم داری ازم عکس میگیری بابا؟!! (ساحل رویان)

وقتی بابا نمیگذاره آتیش بسوزونم! (ساحل رویان)

وقتی بابا نمیگذاره آتیش بسوزونم! (ساحل رویان)

من و کانگورو  D: (پارک نوشهر)

من و کانگورو D: (پارک نوشهر)

اسب سواری با خاله اینا؛ اصفهان

اسب سواری با خاله اینا؛ اصفهان

بازم اصلاح موهام که من اصلاً دوست ندارم؛ ولی هرچی گریه میکنم دل هیشکی به رحم نمیاد :(

بازم اصلاح موهام که من اصلاً دوست ندارم؛ ولی هرچی گریه میکنم دل هیشکی به رحم نمیاد 😦

عید دیدنی با سه نسل یک خاندان :)

عید دیدنی با سه نسل یک خاندان 🙂

پسرخاله های خوش تیپم

پسرخاله های خوش تیپم

دوست جدیدم، ریحانه

دوست جدیدم، ریحانه

فاطمه خانوم بالاخره بعد از کلی التماس افتخار دادن که توی دوربین نگاه کنن!

فاطمه خانوم بالاخره بعد از کلی التماس افتخار دادن که توی دوربین نگاه کنن!

اینم بابامهدی؛ وقتی بهترین ماشین پیست نمک آبرود رو نشون میکنه و باهاش هی از همه میزنه جلو!

اینم بابامهدی؛ وقتی بهترین ماشین پیست نمک آبرود رو نشون میکنه و باهاش هی از همه میزنه جلو!

(15 فروردین 1391)

دربارهٔ مصطفی م.

این صفحه، دفتر خاطراتی است از زمان نوزادی من - مصطفی - که تا وقتی خودم بتونم در اون مطلب بنویسم، قراره توسط پدر و مادرم به روز بشه. ایده این کار از پسرخاله "حافظ"م گرفته شده، که وبلاگش زمان تولد من، سه ساله شده بود، و الان هم خودش حداکثر یکسال از وبلاگش بزرگتره!
این نوشته در مهمانی و جشن, مسافرت, همبازیها, خانوادگی, دوستان ارسال شده و با , , , , , , برچسب‌گذاری شده. این نوشته را نشانه‌گذاری کنید.

بیان دیدگاه