بایگانی ماهانه: آوریل 2010

شیرینکاریهای جدید ;)

سلام اول یه خبر خوب اینکه من سومین دندونم من هم در اومد  و حالا دیگه بهم نمیگن بی دندون؛ چون وقتی میخندم هر سه تا دندونام پیدا میشه… دوتا پائین، یکی بالا اینم عکسای شیرین کاریها که قولش رو … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در شیرینکاریها | برچسب‌خورده با , , , | 8 دیدگاه

عید دیدنی فامیلی

من و «نفس» کوچولو حورا؛ میزبان عید دیدنی میز شام وسوسه انگیز نیمی از یک خاندان! (در تهران)

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, همبازیها, خانوادگی | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , | 2 دیدگاه

ماساژور

سلاااااااااااااام امروز من یه بازی ِ جدید یاد گرفتم. مامان بابا میگن شکل موش میشم ولی بابا هنوز نتونسته عکسشو بگیره.  چند روز پیش رفته بودیم خونه باباجون اینا و با همدیگه فوتبال نیگاه کردیم؛ جاتون خالی خیلی باحال بود. بعدشم بابا … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در خانوادگی, شیرینکاریها | برچسب‌خورده با , , , | ۱ دیدگاه

یک عید دیدنی مهم!

سلام امروز با باباجون محسن و مامانجون و عموها رفته بودیم عید دیدنی، من هم با میزبانهای محترممون عکس یادگاری انداختم: اما عمو فیض الله دوست بابا که چند روز پیش رفته بودیم دیدنش، دوباره برگشته بود اوین و همه … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در دوستان, سیاسی | برچسب‌خورده با , , , , | دیدگاهی بنویسید

هنرهای جدید من!

سلام امروز صبح باباجون محسن دوباره کلی مهمون داشت و ما هم رفته بودیم خونه شون؛ آخه مامانجون و باباجون محسن خیلی دلشون واسه من تنگ شده بود! عصر هم رفتیم عید دیدنی خونه دوست باباجون محسنم – آقای حجاریان. … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در دوستان, سیاسی, شیرینکاریها | برچسب‌خورده با , , , , , , , , | 2 دیدگاه

دوست باباجون محسن؛ عمو فیض الله

سلام امروز رفتیم خونه مامانجون که دیشب از سوریه برگشته بود. کلی لباسای خوشگل و رنگ وارنگ برام آورده بود… آخ جون! بعدش هم جلسه قرآن بود برای دوستای مامانم که ما هم موندیم… ولی بابا مهدی و باباجون محسن … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, سیاسی | برچسب‌خورده با , , , , | 3 دیدگاه

عید دیدنی مفید!

سلام امشب دوستای زمان مدرسه بابا با خانواده هاشون اومدن خونه مون عید دیدنی، من هم دوستام «علی» و «فاطمه» رو دوباره دیدم؛ مامان هم دور همی یه مختصری شام درست کرده بود. عکس: من و فاطمه (نوه حجة الإسلام … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در دوستان | برچسب‌خورده با , , , | دیدگاهی بنویسید

سیزده بدر بدون مامان بزرگها

سلام ما دوباره وقت گیر آوردیم و سه شنبه رفتیم اصفهان؛ اما ایندفه باباجون محسنم هم باهامون بود! اونجا کلی مهمون اومدن خونه باباجون حسین و به خاطر ما خیلی تو زحمت افتادن. دیروز راه افتادیم به سمت تهران و … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مسافرت, همبازیها, دوستان, سیاسی | برچسب‌خورده با , , , | ۱ دیدگاه