بایگانی برچسب‌ها : 19

فتوبلاگ مهر و آبان 1390 + واژه نامه

و اما مهمترین چیزایی که الان  میگم (و معنی اونها به زبون شما بزرگترا !): تُتاب: کتاب دوآبه: دوباره خا(م): میخوام کاتون بَبَ ای: کارتون ببعی (Shaun the sheep) تبلُّد: تولد آغالی: اشغال (زباله) بزی (و «بزیر»): بریز سِرخ (به … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, همبازیها, دوستان, روزنگار کودکی من, شیرینکاریها | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , | دیدگاهی بنویسید

فتوبلاگ مرداد و شهریور 1390

(31 شهریور 1390)

نوشته‌شده در مسافرت, همبازیها, خانوادگی, دوستان, روزنگار کودکی من, سیاسی, شیرینکاریها | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , , , , , , , , , , | دیدگاهی بنویسید

فتوبلاگ بهمن 89

(30 بهمن 1389)

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, همبازیها, خانوادگی, دوستان, روزنگار کودکی من, شیرینکاریها | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , | ۱ دیدگاه

عموهای مفیدی!

سلام این هفته بابا مهدی و دوستای دبیرستانیش یه مهمونی بزرگ داشتن که من توش کلی دوست جدید پیدا کردم. فاطمه هم – که از قبل میشناختمش و یه شب هم افطار رفته بودیم خونه شون – رو اونجا دوباره … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, همبازیها, دوستان, سیاسی | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , , , , , | 3 دیدگاه

از یزد تا اصفهان

 سلام بالاخره بابامهدی اومد دنبال من و مامان هدی تا برمون گردونه تهران. من هم به بابا کارای جدیدمو نشون دادم. مثلاً یاد گرفتم سینه بزنم، یا بگم «دُ دُ» (دکتر)!! دوستای اصفهانم رو خیلی وقت بود ندیده بودم؛ اما … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, مسافرت, همبازیها | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , , , , , | ۱ دیدگاه

بعد از سفره های افطار + اسباب کشی من

سلام اول از همه اینکه من مجبور شدم اسباب کشی کنم اینجا چون دوستای بابا و مامان همه اش میگفتن خونه قبلی ام خیلی نا امنه. واسه همین یه کم طول کشید تا ایندفه بیام و خاطره تعریف کنم. امسال … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در خانوادگی, دوستان | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , , , , , , , , | 5 دیدگاه

دوست جدیدم “محمدحسین”

سلام اصفهان رفتن ما یه روز عقب افتاد و من تونستم برم دیدن دوست جدیدم «محمدحسین»: عکسهای بیشتر محمدحسین هم فعلاً اینجا گذاشتن. فعلاً تا بعد

نوشته‌شده در دوستان | برچسب‌خورده با , , | 2 دیدگاه

با دوستام ؛ مبین و علی

سلام چند عکس و شرح مربوط به این هفته عکس یادگاری مبین من و مبین و بابابزرگها و پووه! عکس دسته جمعی ما (۱۲/۰۲/۱۳۸۹) من و علی مرتضوی و زورگوئی بابا مهدی! (۱۵/۰۲/۱۳۸۹) این هم عمو محمد در حال آماده … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, همبازیها, دوستان | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , | 2 دیدگاه

یک عید دیدنی مهم!

سلام امروز با باباجون محسن و مامانجون و عموها رفته بودیم عید دیدنی، من هم با میزبانهای محترممون عکس یادگاری انداختم: اما عمو فیض الله دوست بابا که چند روز پیش رفته بودیم دیدنش، دوباره برگشته بود اوین و همه … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در دوستان, سیاسی | برچسب‌خورده با , , , , | دیدگاهی بنویسید

عید دیدنی مفید!

سلام امشب دوستای زمان مدرسه بابا با خانواده هاشون اومدن خونه مون عید دیدنی، من هم دوستام «علی» و «فاطمه» رو دوباره دیدم؛ مامان هم دور همی یه مختصری شام درست کرده بود. عکس: من و فاطمه (نوه حجة الإسلام … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در دوستان | برچسب‌خورده با , , , | دیدگاهی بنویسید