بایگانی برچسب‌ها : عمو محمد

فتوبلاگ تیر 90 تا تولد دوسالگی

و این هم تعدادی از دوستام که این روزا هم رو دیدیم (البته چند تاش مربوط به پست بعدی میشه که برای تعدیل عکسها، در اینجا ازشون استفاده شده!): (10 مرداد 1390)

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, مسافرت, همبازیها, خانوادگی, روزنگار کودکی من | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , , , , , , , , , | دیدگاهی بنویسید

توی بغل باباجون محسنم

سلام من خیلی از آپدیت نشدن زود زود وبلاگم ناراحتم. تو رو خدا یکی بیاد به دادم برسه و به جای این مامان بابای سرشلوغ من وبلاگ رو آپدیت کنه برام 😦 راستی کلی هم خوشحالم؛ چون آخرای آبان بالاخره … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, همبازیها, احوال شخصی, خانوادگی, دوستان | برچسب‌خورده با , , , , , , , | ۱ دیدگاه

بعد از سفره های افطار + اسباب کشی من

سلام اول از همه اینکه من مجبور شدم اسباب کشی کنم اینجا چون دوستای بابا و مامان همه اش میگفتن خونه قبلی ام خیلی نا امنه. واسه همین یه کم طول کشید تا ایندفه بیام و خاطره تعریف کنم. امسال … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در خانوادگی, دوستان | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , , , , , , , , | 5 دیدگاه

تولد یکسالگی :)

تولدم مباررررررررررررررررررررررک ببخشید سلام آخه تولدم بالاخره با یک هفته تأخیر برگزار شد و من از ذوقم، سلاممو خوردم! چون هفته قبل باباجون محسن که  نبود و باباجون حسین هم رفته بود خونه خدا. مامانجونم اینا منتظر بودن واسه این … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, خانوادگی, دوستان | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , , , , , , | 6 دیدگاه

خرید و ماشین سواری

سلام عید همه مبارک! امروز من و مامان به بابا یه کادو دادیم تا موقع رانندگی، آفتاب چشماشو اذیت نکنه. خوش به حالش؛ چون آفتاب وقتی میافته تو چشمای من، میخکوب میشم چند وقته بابا مهدی وقتی میاد خونه، منو … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, همبازیها, خانوادگی, شیرینکاریها | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , , , | 2 دیدگاه

روزهای خوب و روزهای بد

سلام تو اين مدت كه اينجا نبودم كلي سر همه ما گرم بود. اول عروسي عمو محمد در روز جمعه بود كه كلي مهموناي خوب توش اومده بودن و چند تا از عكساش رو هم اينجا گذاشتم. اما بعدش رفتن … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, مسافرت, خانوادگی, دوستان, سیاسی | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , , , , , | 2 دیدگاه

با دوستام ؛ مبین و علی

سلام چند عکس و شرح مربوط به این هفته عکس یادگاری مبین من و مبین و بابابزرگها و پووه! عکس دسته جمعی ما (۱۲/۰۲/۱۳۸۹) من و علی مرتضوی و زورگوئی بابا مهدی! (۱۵/۰۲/۱۳۸۹) این هم عمو محمد در حال آماده … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, همبازیها, دوستان | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , | 2 دیدگاه

روزهای پر مشغله

سلام. عیدتون مبارک. امروز با خانواده چند تا از دوستهای باباجون ناهار با هم رفتیم رستوران. اون دوستهای باباجون هم پیش باباجون من بودن و ما تازه با هم اینهمه آشنا شده بودیم. شب هم خونه باباجون اینا یه جشن … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, خانوادگی, سیاسی | برچسب‌خورده با , , , , , | دیدگاهی بنویسید