بایگانی دسته بندی ها: دوستان

فتوبلاگ فروردین و اردیبهشت 91

این هم دو تا از دوستهام که تو این مدت همدیگه رو دیدیم و با هم بازی کردیم. (31 اردیبهشت 1391)

نوشته‌شده در مسافرت, همبازیها, دوستان, شیرینکاریها | برچسب‌خورده با , , , , , , , | دیدگاهی بنویسید

فتوبلاگ نوروز 91

(15 فروردین 1391)

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, مسافرت, همبازیها, خانوادگی, دوستان | برچسب‌خورده با , , , , , , | دیدگاهی بنویسید

فتوبلاگ بهمن و اسفند 1390

و اما عکسهای دوستام که تو این مدت دیدمشون و با هم بازی کردیم: برای مشاهده یک فیلم از خنده های دیدنی این کوچولو، روی عکس کلیک کنید. (29 اسفند 1390)

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, همبازیها, دوستان | برچسب‌خورده با , , , , , , | دیدگاهی بنویسید

فتوبلاگ مهر و آبان 1390 + واژه نامه

و اما مهمترین چیزایی که الان  میگم (و معنی اونها به زبون شما بزرگترا !): تُتاب: کتاب دوآبه: دوباره خا(م): میخوام کاتون بَبَ ای: کارتون ببعی (Shaun the sheep) تبلُّد: تولد آغالی: اشغال (زباله) بزی (و «بزیر»): بریز سِرخ (به … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, همبازیها, دوستان, روزنگار کودکی من, شیرینکاریها | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , | دیدگاهی بنویسید

فتوبلاگ مرداد و شهریور 1390

(31 شهریور 1390)

نوشته‌شده در مسافرت, همبازیها, خانوادگی, دوستان, روزنگار کودکی من, سیاسی, شیرینکاریها | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , , , , , , , , , , | دیدگاهی بنویسید

فتوبلاگ بهمن 89

(30 بهمن 1389)

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, همبازیها, خانوادگی, دوستان, روزنگار کودکی من, شیرینکاریها | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , | ۱ دیدگاه

عموهای مفیدی!

سلام این هفته بابا مهدی و دوستای دبیرستانیش یه مهمونی بزرگ داشتن که من توش کلی دوست جدید پیدا کردم. فاطمه هم – که از قبل میشناختمش و یه شب هم افطار رفته بودیم خونه شون – رو اونجا دوباره … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, همبازیها, دوستان, سیاسی | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , , , , , | 3 دیدگاه

توی بغل باباجون محسنم

سلام من خیلی از آپدیت نشدن زود زود وبلاگم ناراحتم. تو رو خدا یکی بیاد به دادم برسه و به جای این مامان بابای سرشلوغ من وبلاگ رو آپدیت کنه برام 😦 راستی کلی هم خوشحالم؛ چون آخرای آبان بالاخره … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, همبازیها, احوال شخصی, خانوادگی, دوستان | برچسب‌خورده با , , , , , , , | ۱ دیدگاه

ماشین ظرفشوئی بازی و پارک

سلام من جدیداً تو خونه خیلی حوصله ام سر میره و مامان و بابا باید باهام کلی بازی کنن تا پسر خوبی باشم (!)؛ غذام رو هم که فقط با بازی بازیای مامان هدی میخورم. عکس یکی از بازیای موقع … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در دوستان, شیرینکاریها | برچسب‌خورده با , | 2 دیدگاه

لباس عروسی ام!

سلام این هفته مامانی و باباجون حسین اومدن تهران پیشمون تا باباجون حسین با ما بیاد دیدن باباجون محسن، ولی وقتی میخواستن برن ملاقات، من خواب بودم و برای همین نبردنم. 😦 بعدش هم باباجون حسین زود برگشت اصفهان، اما … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, همبازیها, احوال شخصی, دوستان | برچسب‌خورده با , | ۱ دیدگاه