مصطفی م.
این صفحه، دفتر خاطراتی است از زمان نوزادی من - مصطفی - که تا وقتی خودم بتونم در اون مطلب بنویسم، قراره توسط پدر و مادرم به روز بشه.
ایده این کار از پسرخاله "حافظ"م گرفته شده، که وبلاگش زمان تولد من، سه ساله شده بود، و الان هم خودش حداکثر یکسال از وبلاگش بزرگتره!-
نوشتههای تازه
بایگانی
- ژوئیه 2012
- مِی 2012
- آوریل 2012
- مارس 2012
- ژانویه 2012
- نوامبر 2011
- سپتامبر 2011
- آگوست 2011
- جون 2011
- آوریل 2011
- مارس 2011
- فوریه 2011
- ژانویه 2011
- دسامبر 2010
- نوامبر 2010
- اکتبر 2010
- سپتامبر 2010
- آگوست 2010
- ژوئیه 2010
- جون 2010
- مِی 2010
- آوریل 2010
- مارس 2010
- فوریه 2010
- ژانویه 2010
- دسامبر 2009
- نوامبر 2009
- اکتبر 2009
- سپتامبر 2009
- آگوست 2009
- ژوئیه 2009
اقوام دور و نزدیک
- نی نی ناز (نعیمه)
- پسرخاله ها (حافظ و حسین)
- باباجون محسن صفحه عمومی فیسبوک دکتر محسن میردامادی
- حورانامه
- دیدنیهای نفس
دوستان و آشنایان
- محمدحسین یوسفزادگان
- دنیای زیبای کودکی (فاطمه)
- سفر زندگی (سید مبین)
بایگانی ماهانه: اکتبر 2010
ماشین ظرفشوئی بازی و پارک
سلام من جدیداً تو خونه خیلی حوصله ام سر میره و مامان و بابا باید باهام کلی بازی کنن تا پسر خوبی باشم (!)؛ غذام رو هم که فقط با بازی بازیای مامان هدی میخورم. عکس یکی از بازیای موقع … ادامهی خواندن
لباس عروسی ام!
سلام این هفته مامانی و باباجون حسین اومدن تهران پیشمون تا باباجون حسین با ما بیاد دیدن باباجون محسن، ولی وقتی میخواستن برن ملاقات، من خواب بودم و برای همین نبردنم. 😦 بعدش هم باباجون حسین زود برگشت اصفهان، اما … ادامهی خواندن
روی اُپن آشپزخونه
سلام اول از همه چند تا از کارهای جدیدم رو براتون میگم: مامان چند بار که حواسم نبود من رو گذاشت رو زمین و بدون اینکه دستم رو به جایی بگیرم وایستادم، ولی خیلی زود یادم میومد و سریع مینشستم … ادامهی خواندن
نوشتهشده در مهمانی و جشن, همبازیها, شیرینکاریها
برچسبخورده با فهام فخارنیا, لواسان, میرمصطفی, محیا زاهدی, چادر نماز
۱ دیدگاه
سخنرانیهای جدید
سلام خبر مهم اینکه من خیلی وقتا حرفای مامان بابا رو تکرار میکنم آخه دلم میخواد حرف بزنم. چند تا از کلمه هایی که تکرار کردم رو آخر پست امروز براتون نوشتم! سه هفته پیشم ششمین دندونم در اومد و … ادامهی خواندن
نوشتهشده در احوال شخصی, خانوادگی, شیرینکاریها
برچسبخورده با میرمصطفی, کافی شاپ, پارک گفتگو, باباجون محسن
2 دیدگاه
اوریون
سلام این هفته من یه کمی ناخوش بودم و مامان بابا حوصله آپ کردن وبلاگم رو نداشتن. آخه سه هفته پیش واکسن یکسالگیم رو زدم تا «سرخک» و «سرخچه» و «اوریون» نگیرم؛ ولی از هفته قبل اوریون گرفتم. یه شب تب … ادامهی خواندن
نوشتهشده در همبازیها, احوال شخصی, شیرینکاریها
برچسبخورده با میرمصطفی, نعیمه (نی نی نازِ من), واکسن یکسالگی, اوریون
5 دیدگاه