بعد از صبحانه با دوستان در پارک گفتگو – علی
بعد از صبحانه با دوستان در پارک گفتگو – محمدحسین
بعد از صبحانه با دوستان در پارک گفتگو – مجسمه مریم مقدس
تماشای کارتون بره ناقلا از راه دور!
تماشای کارتون بره ناقلا از راه نزدیک!!
تمرین برج سازی؛ و بی توجهی به کارتون بره ناقلا!
سرسره سواری در پارک شفق
تماشای فوتبال در شهرکی در میدان نوبنیاد
بعد از یک دور تخلیه انرژی کامل!
یک استیل دیگه در زمان تماشای کارتون
با حافظ و حسین؛ در زمان خداحافظی
با دوستان مفیدی مامان هدی و بابا مهدی در حوالی دماوند
فاطمه و دایی اش؛ در حاشیه مراسم عقد عارفه خانوم
و اما مهمترین چیزایی که الان میگم (و معنی اونها به زبون شما بزرگترا !):
تُتاب: کتاب
دوآبه: دوباره
خا(م): میخوام
کاتون بَبَ ای: کارتون ببعی (Shaun the sheep)
تبلُّد: تولد
آغالی: اشغال (زباله)
بزی (و «بزیر»): بریز
سِرخ (به کسر سین): خرس
(30 آبان 1390)
دوست داشتن در حال بارگذاری...
مرتبط
دربارهٔ مصطفی م.
این صفحه، دفتر خاطراتی است از زمان نوزادی من - مصطفی - که تا وقتی خودم بتونم در اون مطلب بنویسم، قراره توسط پدر و مادرم به روز بشه.
ایده این کار از پسرخاله "حافظ"م گرفته شده، که وبلاگش زمان تولد من، سه ساله شده بود، و الان هم خودش حداکثر یکسال از وبلاگش بزرگتره!
این نوشته در
مهمانی و جشن,
همبازیها,
دوستان,
روزنگار کودکی من,
شیرینکاریها ارسال شده و با
19,
فاطمه پرورش,
میرمصطفی,
مامان هدی,
محمد مصلحی,
محمدحسین یوسفزادگان,
کوثر اسماعیلی نسب,
پسرخاله ها (حافظ و حسین),
بابا مهدی,
علی مرتضوی برچسبگذاری شده. این نوشته را
نشانهگذاری کنید.