بایگانی ماهانه: ژانویه 2010

یه سفر دیگه به اصفهان

سلام یه ماجرای تکراری: من باز هم سرما خوردم و رفتیم دکتر ؛ دکتر هم دواهای جدید بهم داد، چون ایندفه سینه ام چرک کرده بود . بعد از اینکه خوب شدم، پنجشنبه (پریروز) با مامان و بابا و آقای … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مسافرت, همبازیها, خانوادگی, شیرینکاریها | برچسب‌خورده با , | دیدگاهی بنویسید

دیدار بابا و دوستاش با آقای خاتمی

سلام امشب با یه دوست جدید آشنا شدم: «علی مرتضوی» پسر دوستای مامان و بابا. شب رفته بودیم خونه شون و بقیه دوستای مامان و بابا هم بودن. پریشب هم که من تازه حالم خوب شده بود، مامانم عمو علی … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در خانوادگی, دوستان, سیاسی | برچسب‌خورده با , , , , , | دیدگاهی بنویسید

چرا بعد از هر مهمونی من باید مریض بشم؟

سلام دیروز عصر خونه مامانجون مهمونی بود. دختر عمه الهام (دختر عمه مامان و بابا) از نجف آباد اومده بود. شب هم جشن تولد مامانی بهجت بود و کلی خوش گذشت. به پیشنهاد مامان هدی، ما یه ماساژور برقی هدیه داده … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, احوال شخصی, دوستان | دیدگاهی بنویسید