بایگانی دسته بندی ها: سیاسی

فتوبلاگ مرداد و شهریور 1390

(31 شهریور 1390)

نوشته‌شده در مسافرت, همبازیها, خانوادگی, دوستان, روزنگار کودکی من, سیاسی, شیرینکاریها | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , , , , , , , , , , | دیدگاهی بنویسید

عموهای مفیدی!

سلام این هفته بابا مهدی و دوستای دبیرستانیش یه مهمونی بزرگ داشتن که من توش کلی دوست جدید پیدا کردم. فاطمه هم – که از قبل میشناختمش و یه شب هم افطار رفته بودیم خونه شون – رو اونجا دوباره … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, همبازیها, دوستان, سیاسی | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , , , , , | 3 دیدگاه

شهر بازی

 سلام، از دست این مامان بابا که همش به روز کردن وبلاگ من رو به همدیگه تعارف میکنن و آخرش هم با کلی تأخیر نصف چیزا رو یادشون میره بنویسن. آخه شماها که اینکاره نبودین برای چی وبلاگ ساختین؟  بگذریم… … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در همبازیها, خانوادگی, سیاسی, شیرینکاریها | برچسب‌خورده با , , , , | 3 دیدگاه

بابام پیشم میمونه

سلام اول یه خبر خوب. من و مامان کلی نگران بودیم چون بابا قرار بود این هفته بره دادگاه و من میترسیدم دوباره نذارن برگرده خونه پیشم، ولی بابا برگشت . گفتم هرچی دور و برم باشه دستمو میگیرم بهش و … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در خانوادگی, دوستان, سیاسی, شیرینکاریها | برچسب‌خورده با , , , | 2 دیدگاه

روزهای خوب و روزهای بد

سلام تو اين مدت كه اينجا نبودم كلي سر همه ما گرم بود. اول عروسي عمو محمد در روز جمعه بود كه كلي مهموناي خوب توش اومده بودن و چند تا از عكساش رو هم اينجا گذاشتم. اما بعدش رفتن … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, مسافرت, خانوادگی, دوستان, سیاسی | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , , , , , | 2 دیدگاه

یک عید دیدنی مهم!

سلام امروز با باباجون محسن و مامانجون و عموها رفته بودیم عید دیدنی، من هم با میزبانهای محترممون عکس یادگاری انداختم: اما عمو فیض الله دوست بابا که چند روز پیش رفته بودیم دیدنش، دوباره برگشته بود اوین و همه … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در دوستان, سیاسی | برچسب‌خورده با , , , , | دیدگاهی بنویسید

هنرهای جدید من!

سلام امروز صبح باباجون محسن دوباره کلی مهمون داشت و ما هم رفته بودیم خونه شون؛ آخه مامانجون و باباجون محسن خیلی دلشون واسه من تنگ شده بود! عصر هم رفتیم عید دیدنی خونه دوست باباجون محسنم – آقای حجاریان. … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در دوستان, سیاسی, شیرینکاریها | برچسب‌خورده با , , , , , , , , | 2 دیدگاه

دوست باباجون محسن؛ عمو فیض الله

سلام امروز رفتیم خونه مامانجون که دیشب از سوریه برگشته بود. کلی لباسای خوشگل و رنگ وارنگ برام آورده بود… آخ جون! بعدش هم جلسه قرآن بود برای دوستای مامانم که ما هم موندیم… ولی بابا مهدی و باباجون محسن … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, سیاسی | برچسب‌خورده با , , , , | 3 دیدگاه

سیزده بدر بدون مامان بزرگها

سلام ما دوباره وقت گیر آوردیم و سه شنبه رفتیم اصفهان؛ اما ایندفه باباجون محسنم هم باهامون بود! اونجا کلی مهمون اومدن خونه باباجون حسین و به خاطر ما خیلی تو زحمت افتادن. دیروز راه افتادیم به سمت تهران و … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مسافرت, همبازیها, دوستان, سیاسی | برچسب‌خورده با , , , | ۱ دیدگاه

تحویل سال

سلام من اولین نوروز زندگی ام رو تجربه کردم؛ تو خونه باباجون محسنم. راستی عیدتون مبارک! امشب بابا میگفت بعد از مدتها «سه برادر» در کنار مادرشون بودن لحظه تحویل سال؛ منظورش باباجونای من و عمو احمد خودش بود که … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, خانوادگی, سیاسی | برچسب‌خورده با , | ۱ دیدگاه