بایگانی ماهانه: آگوست 2010

بعد از سفره های افطار + اسباب کشی من

سلام اول از همه اینکه من مجبور شدم اسباب کشی کنم اینجا چون دوستای بابا و مامان همه اش میگفتن خونه قبلی ام خیلی نا امنه. واسه همین یه کم طول کشید تا ایندفه بیام و خاطره تعریف کنم. امسال … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در خانوادگی, دوستان | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , , , , , , , , | 5 دیدگاه

زیارت و سیاحت مشهد

سلام روز بعد از تولدم با مامانی باباجون و دایی ها با ماشین رفتیم مشهد زیارت امام رضا (ع). مامانجون الهه و عموها و بقیه بچه های فامیل هم با قطار اومدن.    جای همگی خالی، من برای اولین بار رفتم … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, مسافرت, خانوادگی | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , , | 5 دیدگاه

تولد یکسالگی :)

تولدم مباررررررررررررررررررررررک ببخشید سلام آخه تولدم بالاخره با یک هفته تأخیر برگزار شد و من از ذوقم، سلاممو خوردم! چون هفته قبل باباجون محسن که  نبود و باباجون حسین هم رفته بود خونه خدا. مامانجونم اینا منتظر بودن واسه این … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, خانوادگی, دوستان | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , , , , , , | 6 دیدگاه