بایگانی برچسب‌ها : باباجون ابراهیم

فتوبلاگ مرداد و شهریور 1390

(31 شهریور 1390)

نوشته‌شده در مسافرت, همبازیها, خانوادگی, دوستان, روزنگار کودکی من, سیاسی, شیرینکاریها | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , , , , , , , , , , | دیدگاهی بنویسید

بعد از سفره های افطار + اسباب کشی من

سلام اول از همه اینکه من مجبور شدم اسباب کشی کنم اینجا چون دوستای بابا و مامان همه اش میگفتن خونه قبلی ام خیلی نا امنه. واسه همین یه کم طول کشید تا ایندفه بیام و خاطره تعریف کنم. امسال … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در خانوادگی, دوستان | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , , , , , , , , | 5 دیدگاه

تولد یکسالگی :)

تولدم مباررررررررررررررررررررررک ببخشید سلام آخه تولدم بالاخره با یک هفته تأخیر برگزار شد و من از ذوقم، سلاممو خوردم! چون هفته قبل باباجون محسن که  نبود و باباجون حسین هم رفته بود خونه خدا. مامانجونم اینا منتظر بودن واسه این … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, خانوادگی, دوستان | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , , , , , , | 6 دیدگاه

روزهای خوب و روزهای بد

سلام تو اين مدت كه اينجا نبودم كلي سر همه ما گرم بود. اول عروسي عمو محمد در روز جمعه بود كه كلي مهموناي خوب توش اومده بودن و چند تا از عكساش رو هم اينجا گذاشتم. اما بعدش رفتن … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, مسافرت, خانوادگی, دوستان, سیاسی | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , , , , , | 2 دیدگاه

عید دیدنی فامیلی

من و «نفس» کوچولو حورا؛ میزبان عید دیدنی میز شام وسوسه انگیز نیمی از یک خاندان! (در تهران)

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, همبازیها, خانوادگی | برچسب‌خورده با , , , , , , , , , | 2 دیدگاه

تولد بابا مهدی

سلام امشب همه با هم رفتیم مراسم عقد خاله نجمه. این اولین باری بود که من به یه مراسم عقد و عروسی میرفتم. علی کوچولو هم بود. دیشب هم خیلی بهمون خوش گذشت، آخه مامان واسه بابا جشن تولد گرفته … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, خانوادگی | برچسب‌خورده با , , , , , , | دیدگاهی بنویسید