بایگانی ماهانه: نوامبر 2009

روزهای پر مشغله

سلام. عیدتون مبارک. امروز با خانواده چند تا از دوستهای باباجون ناهار با هم رفتیم رستوران. اون دوستهای باباجون هم پیش باباجون من بودن و ما تازه با هم اینهمه آشنا شده بودیم. شب هم خونه باباجون اینا یه جشن … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مهمانی و جشن, خانوادگی, سیاسی | برچسب‌خورده با , , , , , | دیدگاهی بنویسید

پوووو

سلام. ما دیشب برگشتیم تهران٬ ولی مسیر چهار ساعته اصفهان تهران رو نزدیک به یکروز کامل تو راه بودیم؛ آخه ماشینمون تو قم خاموش شد و کلی علاف شدیم، آخرش هم یه ماشین ما رو بکسل کرد تا تعمیرگاه و معلوم … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مسافرت, شیرینکاریها | دیدگاهی بنویسید

عطسه

سلام. دیروز مامان رفته بود تمرین رانندگی و من پیش مامانی مونده بودم. مامانی داشت باهام بازی میکرد. من یهو عطسه کردم و مامانی ادای عطسم رو درآورد و من حسابی خندم گرفت. حالا دیگه همش مامان و مامانی و دائی … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در خانوادگی, شیرینکاریها | دیدگاهی بنویسید

قهقهه

از یکشنبه که اصفهان رفتیم دکتر و آمپولم زد خیلی اذیت شدم  و همش پام میسوخت ولی امروز حالم خیلی بهتره. تازه یاد گرفتم که با صدای بلند بخندم و مامان و مامانی و باباجون و دائی محمدرضا خیلی برای … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مسافرت, احوال شخصی, شیرینکاریها | دیدگاهی بنویسید

تنها پیش دکتر

سلام. پریروز من و مامانم و مامانیم با باباجون حسین و مادرشون رفتیم خونه باباجون محسن و با یه بنر بزرگ از عکس باباجون محسن چندتا عکس خوشگل گرفتیم و بعدش بدون بابا همه با هم رفتیم اصفهان. امروز هم رفتیم … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در مسافرت, احوال شخصی | دیدگاهی بنویسید

13 آبان

امروز با باباجون حسین و مادرشون (مادر هر دوتا باباجون هام) رفتیم ملاقات باباجون محسن در اوین؛ بعد هم رفتیم دیدن عمو احمد (عموی مامان و بابا) که تازه با زن عمو از مکه اومده بودن، من هم اونجا کلی با دخترعموهای مهربون (فاطمه … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در خانوادگی, سیاسی | برچسب‌خورده با | 18 دیدگاه